بنظر خودم که خیلی وقته نیومدم چیزی بنویسم. چند روزی رو رفتم مشهد، تجربه جدیدی از مسئولیت و خرج کردن بود. خوب بود در کل. دعا کردیم و خوشحال برگشتیم. تقریبا همه چی داشت خوب و رو روال پیش میرفت. یهو همه چی ریخت به هم. کاری ازم ساخته نیست. حتی دعا هم نمیتونم بکنم. حالشو ندارم. ولی هنوز امید دارم.... صبح از یه جر و بحث اومدم بیرون از خونه، اینجا سر کار یه جر و بحث هست. نقطه مشترک این دو تا نفهمیدن حرف همدیگه هست و اصرار به خوب بودن خود. چی هستن این آدما.#کارشناس. بیا تبرکی بگیریم. بیسکوییت. خادمی که معلم بود و نصیحت پدرتون داشت. بی وقفه بخندیم از ۳ بعدازظهر تا ۱ شب. شام رو هتل نخوریم ۲ شب. زیر برنج من خیارشور نصف شده ست. املت صبحونه بهترین وعده غذایی. اتوبوس برگشت ۴۰ دقیقه دیر بیاد ولی ما از وسط مراسم پاشیم. اسنپ پیدا کن. با ون دانشگاه بیا ورزشگاه. زیارت کم اما با کیفیت. یه دور به ۳ تا حرم دستت برسه. یه مجری بیاد و قشر پرطرفدار خودش رو
داره. بسه دیگه انقدر بی نظمی. چرا روز اختتامیه هنوز روی سن اید!نماز بخون به نیت. بنویس کجا واسه کی چی خوندی. صحن گوهرشاد. زنگ بزن حرف بزنیم فکر کنم تو هم اینجایی.دلت میخواد انگار زودی برگردی. بیا و ببین دلتنگم. شهرو چراغونی میکردم که نری فقط.(دیگه فعلا همینا یادمه، ولی خیلی خوب یادمه میخواستم بیشتر از اینا بنویسم حتی شده تک کلمه ای که بعد از خوندن یادم بیاد کامل که چجوری بود ین سفر. خود میدونم که حال و حوصله ندارم و بخاطر همین تمرکز ندارم که فکر کنم. پس فعلا همین). / پنجشنبه بیست و هفتم اردی
بهشت ۱۴۰۳ / 10:8/دختر آدم اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 11 تاريخ : جمعه 28 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:41